تاب بنفشه میدهد طره ی مشکسای تو
پرده ی غنچه میدرد خنده ی دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
دولت عشق را ببین که چون از سر فقر و افتخار
گوشه ی تاج سلطنت میشکند گدای تو
خرقه ی زهد و جام می گرچه نه در خور همند
اینهمه نقش میزنم از جهت رضای تو
شور شراب عشق تو ان نفسم رود ز سر
کاین سر پر هوس شود خاک در سرای تو
شاهنشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخن سرای تو
میگن کبوتر با کبوتر باز با باز..... اما هیچ وقت نتونستم اینو درک کنم.
حالا که فکر میکنم میبینم
ای بسا هندو و ترک همزبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان
تقدیم به کسی که عشق اون با وجود مسافت زیاد قابل لمس تر از هر عشق دیگه است
التماس دعا
سیما
for dear dave