-
حافظ......
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 19:49
ان کیست کز روی کرم با من وفاداری کند بر جای بد کاری چو من یک دم نکو کاری کند اول به بانگ نای و نی ارد به من پیغام وی وانگه به یک پیمانه می با من وفاداری کند
-
برای شهریار
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1384 19:15
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد بر چینم الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد ان دم که بی یاد تو بنشینم جهان پیراست و بی بنیاد از این فرهاد کش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم ز تاب اتش دوری شدم غرق عرق چون گل بیار ای باد شبگیری نسیمیزان عرق چینم جهان...
-
ای مهربان تر از برگ.....
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 21:25
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران بیداری ستاره در چشم جویباران ایینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران باز ا که در خیالت خاموشی جنونم فریادها بر انگیخت از سنگ کوهساران ای جویبار جاری زین سایه برگ مگریز کین گونه فرست از کف دادند بیشماران گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم بیرون نمیتوان کرد حتی به...
-
حافظ...
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1384 10:33
دلی که غیب نمایست و جام جم دارد ز خاتمی که دم گم شود چه غم دارد؟ نه هر درخت تحمل کند جفای خزان غلام همت سروم که این قدم دارد! ز سر غیب کس اگاه نیست.قصه مخوان کدام محرم دل ره دراین حرم دارد؟ مراد دل ز که جویم که نیست دلداری که جلوه ی نظر و شیوه ی کرم دارد. به خط و خال گدایان مده خزانه ی دل به دست شاه وشی ده که محترم...
-
بی تو بسر نمیشود .....
سهشنبه 26 مهرماه سال 1384 20:38
بی همگان بسر شود بی تو بسر نمیشود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود دیده ی عقل مست تو چرخه ی چرخ پست تو گوش فلک به دست تو بی تو بسر نمیشود جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش مکند عقل خروش میکند بی تو بسر نمیشود خمر من و خمار من باغ من و بهار من خواب من و قرار من بی تو بسر نمی شود جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی اب...
-
زهی عشق ....
دوشنبه 18 مهرماه سال 1384 00:03
زهی عشق زهی عشق که ماراست خدایا چه نغزاست و چه خوبست و چه زیباست خدایا چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا زهی ماه زهی ماه زهی باده ی همراه که جان را و جهان را بیاراست خدایا زهی شور زهب شور که انگیخته عالم زهی کار زهی بار که انجاست خدایا فرو ریخت فرو ریخت شهنشاه سواران زهی گرد...
-
شد ز غمت خانه ی سودا دلم....
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1384 00:07
شد ز غمت خانه ی سودا دلم در طلبت رفت به هر جا دلم در طلب زهره رخ ماه رو می نگرد جانب بالا دلم فرش غمش گشتم و اخر ز بخت رفت برین سقف مصفا دلم اه! که امروز دلم را چه شد دوش جه گفتست کسی با دلم از طلب گوهر گویای عشق موج زند موج چو دریا دلم روز شد و چادر شب می درد در پی ان عیش و تماشا دلم از دل تو در دل من نکته هاست اه!...
-
تاب بنفشه میدهد....
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1384 21:12
تاب بنفشه میدهد طره ی مشکسای تو پرده ی غنچه میدرد خنده ی دلگشای تو ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو دولت عشق را ببین که چون از سر فقر و افتخار گوشه ی تاج سلطنت میشکند گدای تو خرقه ی زهد و جام می گرچه نه در خور همند اینهمه نقش میزنم از جهت رضای تو شور شراب عشق تو ان نفسم رود ز سر...
-
برای فاطی کاماندو عزیز.........
جمعه 4 شهریورماه سال 1384 20:49
واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند ان کار دیگر میکنند مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس - توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند گوئیا باور ندارند روز داوری کین همه قلب و دغل در کار داور میکنند یارب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان کین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند بنده ی پیر خراباتم که...
-
به کجا ها برد این امید ما را
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1384 21:45
به کجا ها برد این امید ما را به کجاها برد ما را نشد این عاشق سرگشته صبور نشد این مرغک پر بسته رها به کجا می رود یارا به کجا میبرد ما را ره این چاره ندانم بخدا نشود دل نفسی از تو جدا بخدا به هوایت همه جا در همه حال به امیدی بگشایم شب و روز پرو بال غم عشقت دل ما را به کجا میبرد ما را التماس دعا سیما
-
بشنو از نی چون حکایت میکند...
شنبه 29 مردادماه سال 1384 23:11
رابطه ی ما با مثنوی رابطه ای ست خشک و بی محتوا رابطه ای در سطح الفاظ و ادبیات حال انکه مثنوی پیامی بس عمیق در خود نهفته دارد. پیامی که شرح رنج و اسارت ادمی و غربت او از موطن اصلی خویش است. پیام مثنوی هشداری ست به انسانی که خود را در تار یک هستی مجازی از الفاظ و صورتها پیچانده و عمر خود را در ترس و رنج و تضاد میگذراند....
-
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ...
شنبه 29 مردادماه سال 1384 00:08
از صورت شعر حافظ سخنها میتوان گفت و بسیار گفته اند اما همین که به معنی رو میکنی ان شیرین کار به طنازی میگریزد و از گوشه ای دیگر جشم و ابرو مینماید. گویی در پشت گوش تو زمزمه میکند و تا برمیگردی اوازش از عرش می اید . زبانش انچنان ساده و اشناست که انگار تراشه اش را از گهواره شنیده ای و انچنان با رمز و معما میگوید که...
-
اوستا
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1384 21:33
به فرمان تو ای فروغمند ترین.میپذیرم و می اندیشم و می گویم و میورزم (عمل میکنم)بدین اویژه ی (مزدیسنا). استوارم در نیکو کاری .بازگشت می نمایم از هر گناه و بزه .پاک و پالوده نگاه میدارم کردار ذاتی و فطری خود را .پاک نگاه میدارم شش نیروی روانی خود را یعنی:کردار-گفتار-اندیشه ویر هوش و خرد را. خرده اوستا بخش هشتم
-
مولانا جلال الدین محمد بلخی
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1384 23:12
تولد:ششم ربیع الاول. سال۶۰۴.ه.ق وفات:یکشنبه ۵ جمادی الاخر . سال ۶۷۲.ه.ق تجلیات عاطفی شعر هر شاعری سایه ای از من اوست که خود نموداری است از سعه ی وجود او و گسترشی که در عرسه ی فرهنگ و شناخت هستی دارد. عواطف برخی از شاعران مثلا شاعران درباری از من محدود و حقیری سرچشمه میگیرد و عواطف شاعران بزرگ از من متعالی. اما افاق...
-
حافظ....
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 12:54
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم مگر ان شهاب ثاقب مددی دهد خدا را به نام خداوند ایران سلام خدمت بازدید کنندگان عزیز. هدف از تهیه ی این وبلاگ اشنایی با اشعار شاعران این مرز و بوم و نظر خواهی از دوستان است. تقاضایی که از دوستان دارم اینه که هر...
-
نیایش به درگاه خدا(ولتر)
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 12:39
اکنون از ادمیان روی بر میگیرم و سخنانم را با تو در میان می گذارم. ای خداوند همه ی موجودات عالم و زمانها: اگر به بندگان ناچیز و ضعیف گم گشته در این عرصه ی بیکران اجازه میدهی تا از تو که همه چیز داده ای و اندیشه هایت جاودانه و تغییر ناپذیرند از سر عادت جیزی بخواهندبه تفقد نظری ز رحمت بر خطاهایی کن که از سرشت ما جدایی...