حافظ...

دلی که غیب نمایست و جام جم دارد
ز خاتمی که دم گم شود چه غم دارد؟
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد!
ز سر غیب کس اگاه نیست.قصه مخوان
کدام محرم دل ره دراین حرم دارد؟
مراد دل ز که جویم که نیست دلداری
که جلوه ی نظر و شیوه ی کرم دارد.
به خط و خال گدایان مده خزانه ی دل
به دست شاه وشی ده که محترم دارد!
دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل
به بوی زلف تو باد صبحدم دارد!
رسید موسم ان کز طرب چو نرگس مست
نهد به پای قده هر که شش درم دارد
زر از بهای می اکنون چو گل دریغ مدار
که عقل کل به صدت عیب متهم دارد!
ز جیب خرقه ی حافظ چه طرف بتوان بست؟
که ما صمد طلبیم و او صنم دارد!


التماس دعا
سیما

بی تو بسر نمیشود .....

بی همگان بسر شود بی تو بسر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
دیده ی عقل مست تو چرخه ی چرخ پست تو
گوش فلک به دست تو بی تو بسر نمیشود
جان ز تو جوش میکند   دل ز تو نوش مکند
عقل خروش میکند    بی تو بسر نمیشود
خمر من و خمار من   باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بی تو بسر نمی شود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
اب زلال من تویی   بی تو بسر نمیشود
گاه سوی وفا روی  گاه سوی جفا روی
ان منی کجا روی؟ بی تو بسر نمیشود
دل بنهند  برکنی  توبه کنند  بشکنی
این همه خود تو میکنی بی تو بسر نمیشود
بی تو اگر بسر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی  بی تو بسر نمیشود
گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم بی تو بسر نمیشود
خواب مرا ببسته ای نقش مرا بشسته ای
وز همه ام گسسته ای بی تو بسر نمیشود
بی تو نه زندگی خوشم بی تو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم؟ بی تو بسر نمیشود
هر چه بگویم ای سند! نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بی تو بسر نمیشود




التماس دعا
سیما

زهی عشق ....

زهی عشق زهی عشق که ماراست خدایا
چه نغزاست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید
چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا
زهی ماه زهی ماه زهی باده ی همراه
که جان را و جهان را بیاراست خدایا
زهی شور زهب شور که انگیخته عالم
زهی کار زهی بار که انجاست خدایا
فرو ریخت فرو ریخت شهنشاه سواران
زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا
 فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم
 ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا
 ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگر گون
دگر بار دگر بار چه سوداست خدایا
نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم
چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا
چه نقشیست چه نقشیست دراین تابه ی دلها
غریب ست غریب ست ز بالاست خدایا
خموشید خموشید که تا فاش نگردید
که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا



التماس دعا
سیما